زنان افغانستان: کافی است انسان خوانده شویم

zan2

خدیجه، سیساله، معلم سابق 

روز زن برای من مفهوم خاصی ندارد. سابق‌ از طریق تلویزیون می‌فهمیدیم‌ که کدام روز روز جهانی زن است، ولی حالا تلویزیون هم نداریم. روز معلم را در مکتب تجلیل کردیم، ولی روز زن چون در زمستان است، ما در خانه می‌باشیم کسی به این‌طور روزها ارزش نمی‌دهد، حتا خودم هم این روز را چندان مهم نمی‌دانم، چون اینقدر جنجال هایم زیاد است که هیچ وقت فکر کردن به خودم، به‌خصوص روز ما زنان، نمی‌کنم. من چهار کودک دارم باید از آنها مواظبت کنم، به دَه گلۀ گوسفند رسیدگي کنم، نان پخته کنم و غذا برای اعضای خانواده تهیه نمایم و خانه را پاک‌کاري کنم. وقتی کارم تمام می‌شود، نیمه‌شب می‌باشد. صبح قبل از ساعت چهار از خواب بیدار می‌شوم و برای وضو و نماز آب گرم تهیه می‌کنم. حتا وقتی که به مکتب می‌رفتم هم همین کارها را می‌کردم. خسته از کار برمی‌گشتم و به پاک‌کاري خانه می‌پرداختم.‌ ولی از وقتی که طالبان آمدند و مکاتب دخترانه بسته شد، من هم خانه‌نشین شدم. زندگي ما زنان افغان به این خلاصه می‌شود، کسی برایم ارزش قائل نیست، که تحفه و گل بدهد. همین که توهینم نکنند کافی است. 

نسل‌نسل ما رنج‌دیده هستیم. قصۀ مادرکلانم را که شنیدم و اینکه چقدر درد کشیده و خشونت دیده، شوکه شدم. یا خواهرم وقتی می‌بینمش چقدر از سوی خانوادۀ شوهرش لت‌و‌کوب می‌شود و هر بار صورت و بدنش کبود است، قلبم درد می‌کشد. برای این زنان هشت مارچ و روز جهانی زن مفهومی ندار‌د. این روز وقتی می‌تواند معنا پیدا کند‌ که زمینۀ پیشرفت و تحصیل برای زنان مهیا شود. 

از زنان جهان می‌خواهم کمی به ما توجه کنند و همه را از چشم چند زن که در شهر زندگي می‌کردند و حالا خارج رفته‌اند، نبینند؛ ما درد می‌کشیم. روزگار ما سیاه است. من خانه‌نشین شده‌ام. آنها اگر آنها بخواهند و به طالبان فشار بیاورند می‌توانند دختران را به مکتب بفرستند و معلمین دوباره سر کار خود برگردند. معاشم قطع شده و شوهرم کار ندارد. کودکانم لباس برای پوشیدن ندارند. زمستان سختی را سپري کردیم. اولادم مریض بودند و پول دوا نداشتم که برای‌شان بدهم. اگر به کار می‌رفتم و درامد داشتم، به این روز نمی‌افتادیم. به ما روز زن را تبریکي نگویند، عملاً کار کنند و ما را به فراموشي نسپارند. 

زرمینه، هفتادساله، خانهدار        

این بار اول است‌ که می‌شنوم؛ زن‌ها کدام روزی دارند. من که تا حال در این مورد چیزی نشنیده بودم. موهایم در جنگ سفید شد و در همین حالت می‌میریم.  سه خواهر داشتم. مادرم با کسی دیگر‌ فرار کرد و رفت. پدرم فلج بود. در یازده‌‌سالگي عروسي کردم. شوهرم هر روز به این بهانه که چرا نمی‌توانم وظایف یک زن را ادا کنم، مرا لت‌و‌کوب می‌کرد. وقتی که نزد پدرم رفتم و شکایت کردم، او به چایجوش آب داغ اشاره کرد و گفت این آب داغ را بگیر و به سرم بریز تا کمی از گناهم پاک شود. در حقت ظلم کرده‌ام، ولی حالا باید بسوزي و بسازي، چارۀ دیگری نیست. پدرم با شوهرم صحبت کرده بود‌ که با دخترش بد‌رفتاری نکند. شوهرم وقتی به خانه آمد، مرا در طویله‌خانه بسته کرد و با میخی که با آن ریسمان اسب را بسته می‌کرد، زد. بدنم کبود شده بود. باز بالایم خط بینی کشید تا دیگر نزد پدرم نروم و شکایت نکنم. من توبه کردم که دیگر شکایت نمی‌کنم. در سیزده‌‌سالگي صاحب فرزند شدم. نمی‌فهمیدم که چطوري از او مواظبت کنم. او که گریه می‌کرد، من هم گریه می‌کردم. دو خواهر دیگرم هم همین‌طور به جاهایی ازدواج کردند‌ که تا این دم از آنها خبری نداریم. گم‌و‌گور شدند. من هر روز به بهانه‌های مختلف و به جرم زن بودنم شکنجه شده‌ام و تحمل کرده‌ام. 

من از زنان دیگر می‌خواهم خوب بپوشند، خوب بگردند و بلند‌بلند بخندند. ما در فقر زندگي کردیم. لباس نو نداشتیم. به‌حدی یک لباس را می‌پوشیدیم‌ که پاره می‌شد. بعد با تکه‌های مختلفی که پیدا می‌کردیم، آن را پیوند می‌زدیم. لباس‌ها با این پیوند زدن تکه‌های کوچک خیلی سنگین می‌شدند. تا به‌خاطر کدام مسئله می‌خندید‌م، شوهرم می‌گفت نخند، زن با‌حیا نمی‌خندد. این‌طوری بود‌ که به نخندیدن عادت کرده بودم. از خانه که به هیچ‌وجه بیرون شده نمی‌توانستیم. در خانه زندانی بودم‌ تا که شوهرم مُرد و فرزندانم کلان شدند.  

روزی که غم نان و غم جان را نداشته باشیم، همان روز روز زن است. چه کنیم که جهان در کدام ماه تجلیل می‌کند، مگر برای جهان فرق دارد‌ که ما چه می‌کشیم؟ حالا فرزندانم ازدواج کرده‌اند. نواسه‌دار شد‌م و هنوز هم به‌خاطر آنها پریشانم. کاروبار نیست، حتا نمی‌توانند مصارف اولیۀ خانواده را تأمین کنند. مگر در این زندگي وقت و حوصله‌ای برای فکر کردن در مورد خود را داریم؟ هنوز هم توقع‌تان این است که زنی مثل من باید بداند که روز جهانی زن چیست؟ 

سمیرا، شانزدهساله، دانشآموز 

من صنف دهم مکتب در ولایت غور، شهر فیروز کوه بودم‌ که طالبان آمدند و مکاتب ما را بستند. اگر مکاتب بسته نمی‌بود، حالا من هم فارغ‌التحصیل شده بودم. قبلاً که حالات خوب بود، شاید‌ روز جهانی زن معنایی داشت. به‌خاطر احترام گذاشتن به حقوق زنان از آن تجلیل می‌شد، ولی فعلاً برای من معنایی ندارد؛ ما در زندان خانگی به‌سر می‌بریم. از تمام حقوق و آزادي‌ها محروم هستیم. من به‌عنوان یک دانش‌آموز حتا از تجلیل این روز در جهان متأثر می‌شوم، می‌بینم که در بقیۀ جهان برای زنان ارج می‌گزارند، ولی ما به تعلیم دسترسی نداریم، حق گشت‌و‌گذار نداریم. این بی‌نهایت دردناک است. به این می‌ماند‌ که پرنده‌ای داخل قفس شاهد پرواز پرنده‌های دیگر در آسمان باشد.  

با این حال جهان با ما چه می‌کند؟ آنها تلاش دارند‌ راه‌های جایگزینی برای تعلیم ما پیدا کنند. مراکز حرفوي و کورس‌های آنلاین برای ما برگزار می‌کنند. من دختری هستم‌ که مبایل ندارم و چطور می‌توانیم آنلاین درس بخوانم؟ دختران روستایی به ابتدایی‌ترین لوازم نیاز دسترسی ندارند، چه برسد به اینکه مبایل داشته باشد. ما پول انترنت را از کجا کنیم؟ از این مشکل هم که بگذریم، مگر کورس و مکتب آنلاین می‌تواند جایگزین مکتب حضوری شود؛ نمی‌شود. به هیچ‌وجه این تلاش‌ها نتیجه نمی‌دهد. ما راه‌حل موقتی نمی‌خواهیم. مکتب داریم، معلم داریم؛ باید تلاش شود‌ که مکاتب بازگشایی شوند. 

من از زنان جهان می‌خواهم‌ که در همین روز هشتم مارچ همبستگي خود را با ما اعلام کنند و برای دختران دانش‌آموز افغان صدا بلند کنند. ما در داخل افغانستان به‌خاطر امنیت خود و خانوادۀ خود سکوت کرده‌ایم. صدای خود را بلند کرده نمی‌توانیم، ولی آنها می‌توانند درد مارا حس کنند و از طریق داخواهي و حمایت‌شان، از جامعۀ جهانی بخواهند که با طالبان صحبت کنند و مکاتب را باز کنند. من نزدیک به دو سال می‌شود‌ که درس نخوانده‌ام. واقعاً می‌خواهم به مکتب برگردم. 

بهار، نوزدهساله، قابله   

به‌نظر من روز جهانی زن برای کشورهایی که در آنجا زن آزادي و استقلال دارد، معنا دارد، ولی در افغانستان در این حالتی که ما هستیم، مجبور هستیم به‌جای روز جهانی زن و ارج‌گزاری به مقام زن،‌ روز زندانی شدن زنان افغان را تجلیل کنیم. در افغانستان هیچ زنی حق زندگي ندارد. ما به جرم زن بودن محکوم به مرگ هستیم. من قابله هستم. مدت دو سال در روستا به زنان دیگر کمک کردم. مشوره دادم و خدمات عرضه کردم. دیدم چه بر سر زن می‌گذرد. وقتی یک زن نمی‌تواند تعداد ولادت‌های خود را تعیین کند، پس روز زن‌ چه معنایی می‌تواند داشته باشد؟  

من یادم است، یکي از زنانی که به‌خاطر ضعف بدنی نمی‌توانست درست سرپا بماند، به من مراجعه کرد و گفت :داکتر صاحب‌ رگ‌رگ وجودم درد می‌کند. استخوان‌هایم انگار شکسته‌اند. می‌خواهم برایم راه‌حل نشان دهید. گفتم: چند اولاد دارید؟ پاسخ داد دَه اولاد دارم. پرسیدم: باز هم قصد تولد طفل دارید؟ گفت: نمی‌دانم، ولی تا حال سه پسر به دنیا آورده‌ام و بقیه دختر هستند.‌ گفتم: ‌دختر و پسر بودنش فرقی ندارد، همین‌که فرزند به دنیا می‌آوري، بدنت روز‌به‌روز ضعیف‌تر می‌شود و ویتامین‌ها و منرال‌های مهم در بدن کم می‌شود.‌ پرسید: اگر دیگر طفل به‌دنیا نیاورم، درد کمر و پاهایم کم می‌شود؟‌ جواب دادم: شاید کاملاً خوب نشود، ولی کمک می‌کند؛ اگر می‌خواهي و شوهرت راضي است، من برایت دوا می‌نویسم از کلنیک بگیر و آن را استفاده کن. 

من آن روز برای آن زن دوا نوشتم و او خیلی تشکر‌ کرد. بعداً شوهر طالبِ او دوای ضد‌بارداري را نزد او دیده بود و او را لت‌و‌کوب کرده بود. در حالی که دیگر آن زن را ندیده‌ام، ولی نمی‌دانم چطور شوهرش شمارۀ تماس من را یافته بود و از پشت گوشي تهدیدم می‌کرد، که گویا به‌خواست غربي‌ها نسل مسلمان‌ها را کم می‌کنم. 

با این حال هیچ زنی نمی‌تواند به خود فکر کند. این زنان و حتا من که تهدید می‌شوم، راهی نداریم که از این واقعیت بگوییم. ما که در درون افغانستان هستیم، نمی‌توانیم صدا بلند کنیم، ولی زنان جهان و زنان افغانستان در خارج از کشور ‌می‌توانند صدا بلند کنند. آنها باید کنار ما بایستند. ما کمک مواد خوراکه نمی‌خواهیم، راه‌حل موقتی را نیاز نداریم؛ می‌خواهیم سرنوشت ما‌ تغییر کند و یک زندگي به‌دور از اسارت طالبان بسازیم. ما حق زندگي خودمان را می‌خواهیم. ما می‌خواهیم انسان خوانده شویم.  

گزارش : زن تایمز

8 مارچ 2023

 

            logo radio                                 Facebook                         don2

شرکای ما


part1part2part3part4part5part6part7part9